چهارده اختر تابناک قسمت مربوط به امام حسن مجتبي (ع)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : چهارده اختر تابناک : زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام تالیف احمد احمدی بیرجندی مشخصات نشر : تهران آستان قدس رضوی،شرکت به نشر 1389. مشخصات ظاهری : 255ص 16×11.5س م. فروست : انتشارات آستان قدس رضوی شرکت به نشر؛ 79 . يادداشت : چاپ بیست و دوم. شماره کتابشناسی ملی : 2781029

امام حسن مجتبي

اشاره

«به خدا سوگند، اگر ياراني مي يافتم شب و روز را در «جهاد» با معاويه مي گذرانيدم».

«امام حسن (ع)»

[ صفحه 90]

ولادت امام حسن

امام حسن عليه السلام فرزند اميرمؤمنان علي بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه ي زهرا دختر پيامبر خدا (ص) است.

امام حسن (ع) در شب نيمه ي ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه تولد يافت. وي نخستين پسري بود كه خداوند متعال به خانواده ي علي و فاطمه عنايت كرد.

رسل اكرم (ص) بلافاصله پس از ولادتش، او را گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس براي او گوسفندي قرباني كرد، سرش را تراشيد و هموزن موي سرش - كه يك درم و چيزي افزون بود - نقره به مستمندان داد. پيامبر (ص) دستور داد تا سرش را عطرآگين كنند و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موي سر نوزاد سنت شد. اين نوزاد را حسن نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت. كنيه او را ابومحمد نهاد و اين تنها كنيه ي اوست.

لقب هاي او: سبط، سيد، زكي، مجتبي است كه از همه معروفتر «مجتبي» مي باشد [1] .

[ صفحه 91]

پيامبر اكرم (ص) به حسن و برادرش حسين علاقه ي خاصي داشت و بارها مي فرمود كه حسن و حسين فرزندان منند و به پاس همين سخن علي به ساير فرزندان خود مي فرمود: شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند.

امام حسن هفت سال و خرده اي زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پيامبر

(ص) كه با رحلت حضرت فاطمه دو ماه يا سه ماه بيشتر فاصله نداشت، تحت تربيت پدر بزرگوار خود قرار گرفت [2] .

امام حسن (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصيت آن حضرت، به امامت رسيد و مقام خلافت ظاهري را نيز اشغال كرد، و نزديك به شش ماه به اداره ي امور مسلمين پرداخت. در اين مدت، معاويه كه دشمن سرسخت علي (ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه ي خونخواهي عثمان و در آخر آشكارا به طلب خلافت) جنگيده بود؛ به عراق كه مقر خلافت امام حسن (ع) بود لشكر كشيد و جنگ آغاز كرد. ما در اين باره كمي بعدتر سخن خواهيم گفت.

امام حسن (ع) از جهت منظر و اخلاق و پيكر و بزرگواري به رسول اكرم (ص) بسيار مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت او را چنين توصيف كرده اند:

«داراي رخساري سفيد آميخته به اندكي سرخي، چشماني سياه، گونه اي هموار، محاسني انبوه، گيسواني مجعد و پر، گردني سيمگون،

[ صفحه 92]

اندامي متناسب، شانه يي عريض، استخواني درشت، مياني باريك، قدي ميانه، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه. سيمايي نمكين و چهره اي در شمار زيباترين و جذاب ترين چهره ها».

ابن سعد گفته است كه «حسن و حسين به رنگ سياه، خضاب مي كردند».

كمالات انساني

امام حسن (ع) در كمالات انساني يادگار پدر و نمونه ي كامل جد بزرگوار خود بود. تا پيغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسين در كنار آن حضرت جاي داشتند، گاهي آنان را بر دوش خود سوار مي كرد [3] و مي بوسيد و مي بوييد.

از پيغمبر

اكرم (ص) روايت كرده اند كه درباره ي امام حسن و امام حسين (ع) مي فرمود: اين دو فرزند من، امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند (كنايه از اين كه در هر حال امام و پيشوايند).

امام حسن (ع) بيست و پنج بار حج كرد، پياده، در حالي كه اسبهاي نجيب را با او يدك مي كشيدند. هرگاه از مرگ ياد مي كرد مي گريست و هرگاه از قبر ياد مي كرد مي گريست، هرگاه به ياد ايستادن به پاي حساب مي افتاد آن چنان نعره مي زد كه بيهوش مي شد و چون به ياد بهشت و دوزخ مي افتاد؛ همچون مار گزيده به خود مي پيچيد. از خدا طلب بهشت مي كرد و به او از آتش جهنم پناه مي برد. چون وضو مي ساخت و به نماز مي ايستاد، بدنش به لرزه مي افتاد و رنگش زرد مي شد. سه نوبت دارائيش را با خدا

[ صفحه 93]

تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براي خدا گذشت. گفته اند: «امام حسن (ع) در زمان خودش عابدترين و بي اعتناترين مردم به زيور دنيا بود».

در سرشت و طينت امام حسن (ع) برترين نشانه هاي انسانيت وجود داشت. هر كه او را مي ديد به ديده اش بزرگ مي آمد و هر كه با او آميزش داشت بدو محبت مي ورزيد و هر دوست يا دشمني كه سخن يا خطبه ي او را مي شنيد، به آساني درنگ مي كرد تا او سخن خود را تمام كند و خطبه اش را به پايان برد. محمد بن اسحق گفت: «پس از رسول خدا (ص) هيچكس از حيث آبرو و بلندي قدر به حسن بن علي نرسيد. بر در خانه اش فرش مي گستردند و چون از خانه بيرون مي آمد

و آنجا مي نشست راه بسته مي شد و به احترام او كسي از برابرش عبور نمي كرد و او چون مي فهميد؛ برمي خاست و به خانه مي رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مي كردند». در راه مكه از مركبش فرود آمد و پياده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پيروي كردند حتي سعد بن ابي وقاص پياده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد.

ابن عباس كه از امام حسن و امام حسين (ع) مسن تر بود، ركاب اسبشان را مي گرفت و بدين كار افتخار مي كرد و مي گفت: اينها پسران رسول خدايند.

با اين شأن و منزلت، تواضعش چنان بود كه: روزي بر عده اي مستمند مي گذشت، آنها پاره هاي نان را بر زمين نهاده و خود روي زمين نشسته بودند و مي خوردند، چون حسن بن علي را ديدند گفتند: «اي پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو». امام حسن (ع) فورا از مركب فرود آمد و گفت: «خدا متكبران را دوست نمي دارد» و با آنان به غذا خوردن مشغول

[ صفحه 94]

شد. آنگاه آنها را به ميهماني خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك.

در جود و بخشش امام حسن (ع) داستانها گفته اند. از جمله مدائني روايت كرده كه:

حسن و حسين و عبدالله بن جعفر به راه حج مي رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خيمه اي رسيدند كه پيرزني در آن زندگي مي كرد. از او آب طلبيدند. گفت اين گوسفند را بدوشيد و شير آن را با آب بياميزيد و بياشاميد. چنين كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همين گوسفند را

داريم بكشيد و بخوريد. يكي از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقداري بريان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پيرزن گفتند: ما از قريشيم به حج مي رويم. چون باز گشتيم نزد ما بيا با تو به نيكي رفتار خواهيم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جريان خبر يافت، گفت: واي بر تو گوسفند مرا براي مردمي ناشناس مي كشي آنگاه مي گويي از قريش بودند؟ روزگاري گذشت و كار بر پيرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدينه عبورش افتاد. حسن بن علي (ع) او را ديد و شناخت. پيش رفت و گفت: مرا مي شناسي؟ گفت نه. گفت: من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم. و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسين بن علي فرستاد. آن حضرت نيز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد او نيز عطائي همانند آنان به او داد [4] .

[ صفحه 95]

حلم و گذشت امام حسن (ع) چنان بود كه به گفته ي مروان، با كوهها برابري مي كرد.

بيعت مردم با حسن بن علي

هنگاميكه حادثه ي دهشتناك ضربت خوردن علي (ع) در مسجد كوفه پيش آمد و مولي (ع) بيمار شد به حسن دستور داد كه در نماز بر مردم امامت كند، و در آخرين لحظات زندگي، او را به اين سخنان وصي خود قرار داد: «پسرم! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون مني». و حسين و محمد و ديگر فرزندانش و رؤساي

شيعه و بزرگان خاندانش را بر اين وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحويل داد و سپس فرمود: «پسرم! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصي خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرين لحظات زندگيت، آنها را به برادرت حسين بدهي». امام حسن (ع) به جمع مسلمانان درآمد و برفراز منبر پدرش ايستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علي عليه السلام با مردم سخن بگويد. آنگاه پس از حمد و ثناي بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص) چنين گفت: «همانا در اين شب آن چنان كسي وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آيندگان بدو نخواهند رسيد». و آن گاه درباره ي شجاعت و جهاد و كوشش هائي كه علي (ع) در راه اسلام انجام داد و پيروزيهايي كه در جنگها نصيب وي شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنيا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهميه اش از بيت المال، كه مي خواست با آن خدمتكاري براي اهل و عيال خود تهيه كند.

[ صفحه 96]

در اين موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعيت بود، عبيدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بيعت با حسن بن علي تشويق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بيعت كردند. و اين روز، همان روز وفات پدرش، يعني روز بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و يمن همه با ميل با

حسن بن علي بيعت كردند جز معاويه كه خواست از راهي ديگر برود و با او همان رفتاري پيش گيرد كه با پدرش پيش گرفته بود.

پس از بيعت مردم، به ايراد خطبه اي پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بيت پيغمبر (ص) كه يكي از دو يادگار گران وزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود، و آنها را از فريب شيطان و شيطان صفتان بر حذر داشت.

باري، روش زندگي امام حسن (ع) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله ي نظر و محبوب دلها و مايه ي اميد كسان ساخته بود. حسن بن علي (ع) شرايط رهبري را در خود جمع داشت زيرا اولا فرزند رسول خدا (ص) بود و دوستي او يكي از شرايط ايمان بود، ديگر آنكه لازمه ي بيعت با او اين كه از او فرمانبرداري كنند.

امام (ع) كارها را نظم داد و والياني براي شهرها تعيين فرمود و انتظام امور را بدست گرفت. امام زماني نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع) را مانند پدرش در اجراي عدالت و احكام و حدود اسلامي قاطع ديدند، عده ي زيادي از افراد بانفوذ به توطئه هاي پنهاني دست زدند و حتي در نهان به معاويه نامه نوشتند و او را به حركت به سوي كوفه تحريك نمودند، و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علي (ع) نزديك

[ صفحه 97]

شود، حسن را دست بسته تسليم او كنند يا ناگهان او را بكشند [5] .

خوارج نيز بخاطر وحدت نظري كه در دشمني با حكومت هاشمي داشتند در اين توطئه ها با آنها همكاري كردند.

در برابر

اين عده ي منافق، شيعيان علي (ع) و جمعي از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند. اين بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود را در همه ي مراحل - چه در آغاز بعد از بيعت و چه در زماني كه امام (ع) دستور جهاد داد - ثابت كردند.

امام حسن (ع) وقتي طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد با نامه هايي او را به اطاعت و عدم توطئه و خونريزي فرا خواند ولي معاويه در جواب امام (ع) تنها به اين امر استدلال مي كرد كه «من در حكومت از تو با سابقه تر و در اين امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همين و ديگر هيچ!»

گاه معاويه در نامه هاي خود با اقرار به شايستگي امام حسن (ع) مي نوشت: «پس از من خلافت از آن توست زيرا تو از هر كس بدان سزاوارتري» و در آخرين جوابي كه به فرستادگان امام حسن (ع) داد اين بود كه «برگرديد، ميان ما و شما بجز شمشير نيست».

و بدين دشمني و سركشي از طرف معاويه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشي آغاز كرد. معاويه با توطئه هاي زهرآگين و انتخاب موقع مناسب و ايجاد روح اخلالگري و نفاق، توفيق يافت. او با خريداري وجدانهاي پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه ي يأس در مردم سست ايمان، زمينه را به نفع خود فراهم مي كرد و از سوي ديگر، همه ي

[ صفحه 98]

سپاهيانش را به بسيج عمومي فرا خواند.

امام حسن (ع) نيز تصميم خود را براي پاسخ به ستيزه جويي معاويه

دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاويه كساني بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام مي بودند، اما در لشكر امام حسن (ع) چهره هاي تابناك شيعياني ديده مي شد مانند حجر بن عدي، ابوايوب انصاري، و عدي بن حاتم... كه به تعبير امام (ع) «يك تن از آنان افزون از يك لشكر بود». اما در برابر اين بزرگان، افراد سست عنصري نيز بودند كه جنگ را با گريز جواب مي دادند، و در نفاق افكني توانايي داشتند، و فريفته ي زر و زيور دنيا مي شدند. امام حسن (ع) از آغاز اين ناهماهنگي بيمناك بود.

مجموع نيروهاي نظامي عراق را 350 هزار نوشته اند.

امام حسن (ع) در سمجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهيان را به عزيمت بسوي «نخيله» تحريض فرمود. عدي بن حاتم نخستين كسي بود كه پاي در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسياري كسان ديگر نيز از او پيروي كردند.

امام حسن (ع) عبيدالله بن عباس را كه از خويشان امام و از نخستين افرادي بود كه مردم را به بيعت با امام تشويق كرد، با دوازده هزار نفر به «مسكن» كه شمالي ترين نقطه در عراق هاشمي بود اعزام فرمود. اما وسوسه هاي معاويه او را تحت تأثير قرار داد و مطمئن ترين فرمانده ي امام را، معاويه در مقابل يك ميليون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتيجه، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهي نيز به دنبال او به اردوگاه معاويه شتافتند و دين خود را به دنيا فروختند.

[ صفحه 99]

پس از عبيدالله بن عباس،

نوبت فرماندهي به قيس بن سعد رسيد. لشكريان معاويه و منافقان با شايعه ي مقتول شدن او، روحيه ي سپاهيان امام حسن (ع) را ضعيف نمودند. عده اي از كارگزاران معاويه كه به (مدائن) آمدند و با امام حسن (ع) ملاقات كردند، نيز زمزمه ي پذيرش صلح را بوسيله ي امام (ع) در بين مردم شايع كردند. از طرفي يكي از خوارج تروريست نيزه اي بر ران حضرت امام حسن زد، بحدي كه استخوان ران آن حضرت آسيب ديد و جراحتي سخت در ران آن حضرت پديد آمد. بهرحال وضعي براي امام (ع) پيش آمد كه جز صلح» با معاويه، راه حل ديگري نماند.

باري، معاويه وقتي وضع را مساعد يافت، به حضرت امام حسن (ع) پيشنهاد صلح كرد. امام حسن براي مشورت با سپاهيان خود خطبه اي ايراد فرمود و آنها را به جانبازي و يا صللح - يكي از اين دو راه - تحريك و تشويق فرمود. عده زيادي خواهان صلح بودند. عده اي نيز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام، پيشنهاد صلح معاويه، مورد قبول امام حسن واقع شد ولي اين فقط بدين منظور بود كه او را در قيد و بند شرائط و تعهداتي گرفتار سازد كه معلوم بود كسي چون معاويه دير زماني پاي بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آينده ي نزديكي آنها را يكي پس از ديگري زير پاي خواهد نهاد، و در نتيجه، ماهيت ناپاك معاويه و عهدشكني هاي او و عدم پاي بندي او به دين و پيمان؛ بر همه ي مردم آشكار خواهد شد. و نيز امام حسن (ع) با پذيرش صلح از برادر كشي و خونريزي كه هدف اصلي معاويه بود و مي خواست ريشه ي

شيعه و شيعيان آل علي (ع) را بهر قيمتي هست، قطع كند، جلوگيري فرمود: بدين صورت چهره ي تابناك امام حسن (ع) - همچنان كه جد بزرگوارش رسول الله (ص) پيش بيني فرموده بود - بعنوان «مصلح اكبر» در

[ صفحه 100]

افق اسلام نمودار شد. معاويه در پيشنهاد صلح هدفي جز ماديات محدود نداشت و مي خواست كه بر حكومت استيلا يابد. اما امام حسن (ع) بدين امر راضي نشد مگر بدين جهت كه مكتب خود و اصول فكري خود را از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان خود را از نابودي برهاند.

از شرطهايي كه در قرار صلح آمده بود؛ اينهاست:

معاويه موظف است در ميان مردم به كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و سيرت خلفاي شايسته عمل كند و بعد از خود كسي را بعنوان خليفه تعيين ننمايد و مكري عليه امام حسن (ع) و اولاد علي (ع) و شيعيان آنها در هيچ جاي كشور اسلامي نينديشد و نيز سب و لعن بر علي (ع) را موقوف دارد و ضرر و زياني به هيچ فرد مسلماني نرساند. و بر اين پيمان، خدا و رسول خدا (ص) و عده زيادي را شاهد گرفتند. معاويه به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت بسوي كوفه روان شد.

ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخني چند گفت از جمله آنكه: «هان اي اهل كوفه، مي پنداريد كه به خاطر نماز و روزه و زكوة و حج با شما جنگيدم؟ با اينكه مي دانسته ام شما اين همه را بجاي مي آوريد. من فقط بدين

خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكمراني كنم و زمام امر شما را بدست گيرم، و اينك خدا مرا بدين خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش نداريد. اكنون بدانيد هر خوني كه در اين فتنه بر زمين ريخته شود هدر است و هر عهدي كه با كسي بسته ام زير دو پاي من است».

و بدين طريق عهدنامه اي را كه خود نوشته و پيشنهاد كرده و پاي آنرا مهر نهاده بود زير هر دو پاي خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد!

[ صفحه 101]

سپس حسن بن علي (ع) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خيره و حاضران را به احترام وادار مي كرد - بر منبر برآمد و خطبه ي تاريخي مهمي ايراد كرد.

پس از حمد و ثناي خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص) چنين فرمود:

«... به خدا سوگند من اميد مي دارم كه خيرخواه ترين خلق براي خلق باشم و سپاس و منت خداي را كه كينه ي هيچ مسلماني را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براي هيچ مسلماني نيستم...» سپس فرمود «معاويه چنين پنداشته كه من او را شايسته خلافت ديده ام و خود را شايسته نديده ام. او دروغ مي گويد. ما در كتاب خداي عزوجل و به قضاوت پيامبرش از همه كس به حكومت اوليتريم و از لحظه اي كه رسول خدا وفات يافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم». آنگاه به جريان غديرخم و غصب خلافت پدرش علي (ع) و انحراف خلافت از مسير حقيقي اش اشاره كرد و فرمود: «اين انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده

و فرزندانشان - يعني معاويه و يارانش - نيز در خلافت طمع كردند».

و چون معاويه در سخنان خود به علي (ع) ناسزا گفت، حضرت امام حسن (ع) پس از معرفي خود و برتري نسب و حسب خود بر معاويه نفرين فرستاد و عده ي زيادي از مسلمانان در حضور معاويه آمين گفتند. و ما نيز آمين مي گوييم.

امام حسن (ع) پس از چند روزي آماده حركت به مدينه شد [6] .

[ صفحه 102]

معاويه به اين ترتيب خلافت اسلامي را در زير تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنراني عمومي رسمي، شرايط صلح را زير پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد، و سخت ترين فشار و شكنجه را بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت.

امام حسن (ع) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشيد، در نهايت شدت و اختناق زندگي كرد و هيچگونه امنيتي نداشت، حتي در خانه، نيز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجري به تحريك معاويه بدست همسر خود (جعده) مسموم و شهيد و در بقيع مدفون شد.

همسران و فرزندان امام حسن

دشمنان و تاريخ نويسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع) داستانها پرداخته و حتي دوستان ساده دل سخناني بهم بافته اند. اما آنچه تاريخ هاي صحيح نگاشته اند همسران امام (ع) عبارتند از:

«ام الحق» دختر طلحه بن عبيدالله - «حفصه» دختر عبدالرحمن بن ابي بكر - «هند» سهيل بن عمرو «جعده» دختر اشعث بن قيس.

بياد نداريم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگيش از هشت يا ده به اختلاف دو روايت تجاوز كرده باشند. با اين توجه كه

«ام ولد» هايش هم داخل در همين عددند.

«ام ولد» كنيزي است كه از صاحب خود داراي فرزند مي شود و همين امر موجب آزادي او پس از مرگ صاحبش مي باشد [7] .

[ صفحه 103]

فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 مفر بوده اند بنامهاي: زيد، حسن، عمرو، قاسم، عبدالله، عبدالرحمن، حسن اثرم، طلحه، ام الحسن، ام الحسين، فاطمه، ام سلمه، رقيه، ام عبدالله و فاطمه.

نسل او فقط از دو پسرش حسن و زيد باقي ماند و از غير اين دو انتساب به آن حضرت درست نيست [8] .

سخنان حضرت امام حسن

1- با نيكوكاري از كارهاي ناپسند جلوگيري كنيد.

2- شدايد و مشكلات را با صبر چاره كنيد.

3- دين خود را حفظ و محبت مردم را به خود جلب كنيد.

4- در بيچارگان را پيش از آنكه بگويند درمان كنيد.

5- در كارها از مشورت مضايقه مكنيد.

6- خويشاوند كسي است كه به انسان محبت دارد، اگرچه بيگانه باشد.

7- با مردم در زندگي بسازيد تا با شما مهربان شوند.

8- از سخن بيفايده احتراز كنيد.

9- مردم حريص فقيرند (زيرا هيچوقت راضي نيستند و هميشه بايد تلاش كنند).

10- پستي و ناكسي اينست كه شكر نعمت نكني.

11- چيزي كه شر ندارد شكر بر نعمت است و صبر بر ناگوار.

[ صفحه 104]

12- هر گاه يكي از شماها به برادر خود برخورد كند بايد محل نور پيشاني او را ببوسد (يعني محل سجده در پيشاني).

13- هيچ مردمي با هم مشورت نكنند جز اينكه بدرستي رهبري شوند.

14- بكار بردن حرص (در طلب روزي) بكار بردن گناه است.

(تحف العقول)

پاورقي

[1] .صلح امام حسن نوشته شيخ راضي آل ياسين سيد علي خامنه اي ص 37.

[2] شيعه در اسلام، علامه طباطبايي صفحه 130.

[3] .مأخذ قبل صفحه 131.

[4] صلح امام حسن ص 43.

[5] كتاب ارشاد شيخ مفيد و اعلام الوري طبرسي. (به نقل از صلح امام حسن، ص 100).

[6] صلح امام حسن، شيخ راضي آل ياسين ترجمه سيد علي خامنه اي (با تخليص و تغيير).

[7] صلح امام حسن (ع) ص 38.

[8] مأخذ قبل ص 39.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109